مصاحبه من با رادیو کوچه:
اردوان روزبه / رادیو کوچه
مهرماه هشتاد و هفت شمسی، تهران میدان ونک. شاید اگر «سعید ملکپور» میدانست به زودی باید در شرایطی که به قول همسرش شدیدترین فشارهای جسمی و روانی بر او بوده است، اقرار به بسیاری از اتهامها کند هیچ گاه پا به ایران نمیگذاشت. درست در همان روزها بود که گروهی موسوم به «ارتش سایبری» که بسیاری آن را وابسته به سپاه قدس یعنی بخش برون مرزی سپاه پاسداران میدانند خبر از هم پاشیدن گروههایی که اقدام به راهاندازی سایتهای مستهجن کرده بودند دادند. اگر چه در آن زمان این حرکت با انعکاس گستردهای در سایتهای دولتی و سایت «گرداب» ارگان رسمی این گروه داشت اما در ادامه فقط به معرفی افرادی بسنده شده که تاکنون هیچگاه خبری رسمی از تشکیل دادگاه آنها و یا اتهامات وارد بر آنان و رسیدگی به پرونده آنها شنیده نشده است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید دانلود فایل صوتی
تحلیلگران منتقد اشاره میکنند این حرکت با برداشتی سیاسی و با هدف ایجاد جریان انحرافی صورت گرفته است و برخی دیگر نیز این حرکت را ناشی از ایجاد رعب و وحشت در فضای سایبری توسط این گروه وابسته به سپاه قدس میدانند اما به هر روی از سرنوشت متهمان این پرونده که مشهور به «مضلین» است، خبری در دست نیست.
سعید ملکپور یکی از دستگیر شدهگان این پرونده است. او که در سایت گرداب به عنوان گرداننده چند سایت مستهجن معرف شده است به گفته همسرش حتا فرصت دفاع در این خصوص نیافته است که ثابت کند فقط یک برنامه نویس صفحههای وب است و بس.
گرداب که از سعید ملکپور به نام مستعار «سیاوش حسینخانی» یاد میکند اشاره دارد که وی «مدیر شبکه بزرگترین سایتهای مستهجن، ضد دین و ضد امینت فارسی زبان بوده است. نکته قابل اهمیت در اینجا است که برخی از سایتهای خبری و شبه خبری نیز از وی به عنوان زندانی سیاسی یاد کردهاند که این خود روند نگاه جامعه را با روی کردی غلط منفی کرده است درست حرکتی که همین گروه گرداب به دنبالش بودهاند.
سعید ملکپور نه فعال سیاسی بوده است و نه گرداننده سیستماتیک سایتهای پورنو گرافی بلکه او دانشآموخته رشته متالورژی صنعتی شریف بوده است که در حین ادامه تحصیل پکیجهای مدیریت وب را طراحی میکرده است که این پکیجها در هر جایی قابل بهرهبرداری بوده است. چه در یک سایت پاسخ به سوالات مذهبی و یا در سایت پورنوگرافی می توانسته است به کار گرفته شود.
اما ملک پور چرا چنین دچار فشارهای امنیتی میشود؟ همسر او معتقد است او قربانی یک جریان سازی است. ملکپور خود در نامهای که از زندان به وسیله یک رابط خارج میشود به فشارهای سنگین جسمی و روحی که برای اقرار به او وارد شده است اشاره میکند. مجموعهای از اظهارات این سایت بنابر گفته همسر وی بر مبنای اعترافاتی است که به زور از وی گرفته شده است و مستندات دیگری نیز بر آن مهر تایید نمیزند.
گفته میشود، مشابه این برخورد در اواخر سال ۸۸ با بازداشت گسترده فعالان حقوق بشر در سراسر ایران تکرار شده. «نبرد سایبری سپاه پاسداران با گروههای فعال در پروژه بیثباتسازی» و بازداشت اعضای «شبکه جنگ سایبری آمریکا» منتشر و رسانههای دولتی نیز در این زمینه برنامههایی را پخش کردهاند.
به هر روی بعد از گذشت ماهها هنوز وضعیت پرونده این متهم روشن نیست. وکیلش جز برای گرفتن امصای وکالت تاکنون نتوانسته است تماسی با وی داشته باشد و به دلیل ایجاد جو اجتماعی با برچسبی مانند مستهجن بودن و یا پورنوگرافی شرایطی فراهم شده است که این متهم در آستانه سومین سال دستگیری از وضعیت روشنی برخوردار نباشد. این شاید مهمتر باشد که اگر اتهامات وارد بر این فرد صحت نیز داشته باشد باز هم بر اساس حقوق قضایی او حق دارد در یک دادگاه صالحه پروندهاش مورد بررسی قرار گرفته و مورد کیفر قرار گیرد نه آن که حتا از حق داشتن وکیل و دفاع از خود محروم شود.
«فاطمه افتخاری» همسر سعید ملکپور نیز با اظهار این که از سرنوشت شوهرش بیاطلاع است در گفتوگویی با اردوان روزبه به آخرین وضعیت این متهم بلاتکلیف پرونده موسوم به «مضلین دو» میپردازد.
نامه سعید ملکپور
اینجانب سعید ملکپور در تاریخ ۸۷/۷/۱۳ توسط مامورین لباس شخصی سپاه، بدون حکم بازداشت و یا نشان دادن کارت شناسایی در اطراف میدان ونک دستگیر شدم. دستگیری به صورت آدمربایی بدون نشان دادن حکم بازداشت و کارت شناسایی صورت گرفت.
پس از آن توسط چند مامور لباس شخصی در یک خودروی سواری بدون آرم، با چشم بند و دستبند، در قسمت عقب (صندلی عقب) قرار گرفتم. یک مامور با جثه بسیار بزرگ با آرنج وزن خود را روی گردن من انداخت و به زور سر مرا پایین نگه داشته بود و مرا به نقطه نامعلومی که به آن دفتر فنی میگفتند، منتقل کردند.
در آنجا چندین مامور در حالی که چشمبند و دستبند داشتم مرا مورد ضرب و شتم و فحاشی شدید قرار دادند و به زور مجبورم کردند یک برگه قرار بازداشت و چند برگه که روی آن را پوشانیده بودند را امضا نمایم. با توجه به نحوه انتقال من به دفتر فنی و ضرب و شتم وارده، گردن من تا چندین روز درد میکرد و در اثر ضربات مشت و لگد و سیلی، تمام صورتم ورم کرده بود. پس از آن همان شب به بازداشتگاه دو – الف اوین منتقل شدم و در یک سلول انفرادی به ابعاد ۱.۷ در ۲ متری قرار گرفتم. خروج از سلول تنها به قصد ۲ بار هواخوری و چند بار در زمانهای مشخص شده، آن هم با چشمبند امکانپذیر بود و تنها در سلول اجازه داشتم چشمبند از چشم بردارم.
به مدت ۳۲۰ روز تا تاریخ ۸۸/۵/۲۸ در سلول انفرادی بدون دسترسی به کتاب و روزنامه و هرگونه ارتباط با خارج از سلول به سر بردم. در سلول تنها یک مهر و یک جلد قرآن، یک بطری آب و ۳ عدد پتو به من داده شد. پس از آن به مدت ۱۲۴ روز تا تاریخ ۸۸/۹/۳۰ در بند عمومی دو – الف زندان اوین به سر بردم. در دوران انفرادی و عمومی هیچگاه ملاقات هفتگی نداشتم و در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف در تمامی ملاقاتهایی که حداکثر به اندازه انگشتهای یک دست بود، صحبتها توسط یک مامور سپاه شنود میشد و ملاقاتها با حضور مامور همراه بود.
تلفن هفتگی نیز در دوران انفرادی به من داده نشد و تمامی تلفنها توسط کارکنان یا بازجوها شنود مستقیم میشد و هر گاه راجع به مسایل پرونده با خانوادهام صحبتی میکردم تلفن را قطع میکردند. در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف بنا به دلایلی که ذیل عنوان میکنم هیچگاه امنیت جانی نداشتم و دایمن احساس خطر جانی کرده و مورد تهدید بودم.
در تاریخ ۸۸/۹/۳۰ بار دیگر به سلول انفرادی این بار به بازداشتگاه ۲۴۰ اوین منتقل شدم و تا تاریخ ۸۸/۱۱/۱۹ یعنی ۴۸ روز دیگر در انفرادی بدون حق تماس و به تنهایی به سر بردم. از آن تاریخ تا کنون در بند عمومی زندان اوین، ابتدا در بند قرنطینه اندرزگاه ۷ و سپس در اندرزگاه ۳۵۰ به سر بردهام. تا کنون بیش از ۱۲ماه از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت من در سلولهای انفرادی سپری شده و تا کنون هیچگاه اجازه ملاقات با وکیل به من داده نشده است.
در طول بازداشت موقت، مخصوصن ماههای ابتدایی توسط گروه پدافند سایبری سپاه تحت انواع شکنجههای روحی روانی و جسمی قرار گرفتهام که برخی از این شکنجهها در حضور بازپرس پرونده، آقای موسوی صورت گرفته است.
بخش زیادی از اقاریر من، در اثر فشار، شکنجه روحی، روانی و جسمی، تهدید خود و خانوادهام و وعده آزادی سریع در صورت اقرار به مطالب خلاف واقع، مطابق خواسته و دیکته بازجوها انجام گرفته است.
توضیح این که اقرارها در حضور بازپرس نیز با حضور بازجوها و تهدید به وخیمتر شدن شدت شکنجهها، جهت جلوگیری از اعلام اقرار تحت فشار به بازپرس صورت میگرفت. گاهی هم تهدید میکردند که همسرم را دستگیر میکنند و در حضور من شکنجه میکنند. در چند ماه اول دستگیری بارها در ساعات مختلف شب و روز تحت بازجویی قرار میگرفتم که غالبا با کتک و ضرب و شتم شدید همراه میشد. شکنجهها گاهی در دفتر فنی که خارج از زندان است و گاهی در اتاق بازجویی بازداشتگاه دو – الف انجام میشد.
اکثر اوقات شکنجهها به صورت گروهی انجام میگرفت و در حالی که چشمبند و دستبند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و سایر اعضای بدنم میزدند. این کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آنچه توسط بازجویان دیکته میشد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربین طبق سناریو دلخواه و نوشته شده توسط آنان میبود. گاهی شکنجهها توام با شوک الکتریکی بود که بسیار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. یک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشم بند به چشم داشتم برهنه کرده و تهدید به استعمال بطری آب کردند.
در همان روزها و در یکی از بازجوییها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده میشد به قدری زیاد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندین بار زیر کتک بیهوش شدم که هر بار با پاشیدن آب به صورتم مرا به هوش میآوردند.
آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونریزی شده است. در سلول را کوبیدم کسی به سراغم نیامد. فردای آن روز مرا در حالیکه نیمه چپ بدنم بیحس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوین منتقل کردند. در درمانگاه اوین، دکتر پس از دیدن وضعیت من بر ضرورت انتقال من به بیمارستان تاکید کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشمبند به بیمارستان بقیهاله انتقال یافتم.
در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بیمارستان نام خود را به زبان بیاورم و دستور دادند که خود را محمد سعیدی معرفی کنم و تهدید کردند در صورت سرپیچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را میکشد.
یکی از نگهبانان قبل از من به دیدن پزشک کشیک بخش اورژانس رفت و با او صحبت کرد و پس از چند دقیقه به دنبال او به اتاق پزشک وارد شدم. پزشک کشیک بدون هیچگونه معاینه، آزمایش و عکس رادیوگرافی تنها عنوان کرد که ناراحتی من، ناراحتی اعصاب است و این را در برگه گزارش پزشکی وارد کرد و چند قرص اعصاب تجویز کرد.
حتا وقتی من خواهش کردم حداقل گوشم را شست وشو کند دکتر گفت لازم نیست و من با همان حال و گوشی که لخته خون در آن خشک شده بود به بازداشتگاه برگردانده شدم.
به مدت ۲۰ روز نیمه چپ بدنم بیحس بود و کنترل کمی روی ماهیچههای دست و پای چپم داشتم. بنابراین به سختی راه میرفتم. علاوه بر این شکنجهها یک بار هم در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۸۷ در دفتر فنی پس از ضرب و شتم جدید یکی از بازجوها با انبردست تهدید به کشیدن دندانم کرد که منجر به شکستن یکی از دندانهایم و در رفتن فکم در اثر لگد به صورتم شد. البته شکنجههای جسمی و بدنی، در مقابل شکنجههای روحی و روانی ناچیز بود.
زندانهای طویل المدت انفرادی (بیش از یک سال) بدون حق تماس تلفنی و امکان ملاقات عزیزانم، تهدیدات مکرر به دستگیری و شکنجه همسر و خانوادهام در صورت عدم همکاری، تهدید به قتل و دادن اخبار دروغ از جمله دستگیر کردن همسرم و این قبیل تهدیدها باعث آشفتگی روحی و بحرانی شدن سلامت روان من شده بود. در انفرادی به هیچ کتاب یا رسانهای دسترسی نداشتم و برای روزها با هیچ کس هم صحبت نبودم.
سختگیریها و فشارهای روحی و روانی به من و خانوادهام تا حدی پیش رفت که پس از رحلت پدرم در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ و با وجود مطلع شدن مسوولین بازداشتگاه و دادسرای جرایم رایانهای از فوت ایشان، مرا که هیچ تماس تلفنی با خانوادهام نداشتم، از این واقعه بیخبر نگه داشتند تا این که تقریبن ۴۰ روز پس از فوت پدرم، وقتی پس از چند ماه اجازه یک تماس ۵ دقیقهای تلفنی با حضور و شنود مستقیم بازجوها به من داده شد، از فوت پدرم مطلع شدم.
وقتی یکی از بازجوها به نام مسعود گریه و زاری مرا شاهد شد وقیحانه قهقهه سر داده و شروع به تمسخر من کرد و با وجود خواهش فراوان من اجازه شرکت در مراسم چهلم پدرم نیز به من داده نشد. علاوه بر شکنجههای روحی و روانی، گروه بازجویی اطلاعات سپاه به طور غیرقانونی و غیرشرعی مبلغی از حساب کارت اعتباری من خرج کرده است که ادله قابل ارایه است.
بیشتر بخوانید:
«برای شوهرم حکم اعدام در نظر گرفته شده است»
ابتدای متن
بیان دیدگاه